یکتا آفرینش هستی
۲۲
تیر
لحظه آفرینش بود فرشتگان همه در حال انجام فرامین الهی بودند و انسان در حال ساخته شدن. البته فرشتگان متخصص ساخت فواید کارکردی بودند و نه بیشتر بر و رو میساختند نه دل و نه معرفت. به خلق هویت انسان که رسیدند خدا دست به کار شد که هویت سازی، کاری خداییست باید عشق را درون این لجن بدبو میدمید. اما خدا هم از تنهایی بدش می آید. خدا هم همدمی میخواست. فرشتگان خوبند اما به درد همدمی و هم صحبتی با خدا نمیخورند بنابراین همدمی نیاز داشت که بتوان با او ساعتها بیدار بود و از همنشینی با او لذت برد، حتی اگر بداند در جایی از پشت، او را میزند و آن همدم دوست داشتنی شیطان بود و این چنین شد که خدا و شیطان هویت انسان را با هم آفریدند و زان پس دوگانگی آغاز شد. گاه مولانا و داوینچی می آفریدند گاه مسئولین بلندپایه برای دولتهای استبدادی! اما این آفریده درونش رازی بزرگ داشت
که زیر لجنهای بدبوی کالبدش پنهان مانده بود. آنچه که او می آفرید هرچه بیشتر از دل رأی و نظر جماعت آمده بود بیشتر خدایی بود این بود که میگفتند هویت باید از ذهن جمعی مخاطبان خویش نشات گیرد و با شعله درونی یک آفریدگار زمینی ( یا کارآفرین) در هم تنیده شود. گرچه میشود ترویج دیکتاتوری کرد ، حتی با نام این شد که بشر نادان روزی چیزی آفرید که مسیر تاریخش را عوض کرد چیزی شبیه خودش که هم خیر در آن بود و هم شر؛ وقتی مرگ در لباس کرونا با تمام قامتش در مقابل نوع بشر قد برافراشت لحظه همدلی عشق و آدم شدن فرا رسید در آن لحظه که خدا میدانست جهل و نفرت و حماقت برگ برنده های شیطانند و خدا چون قماربازی کهنه کار تنها یک برگ خوب در آستین داشت و مردد بود تا برگ آخرش را چه موقع رو کند: برگ سوخته ای به نام عشق و خدا نگران بود که این آخرین برگ روی میز نیامده ببازد. ترس او از آن نیست که آدمی در این جدال زنده بماند یا نماند ترسش همه این است که آدمی بماند اما بی عشق چون لجن بدبویی که روز اول آدمی را از آن آفریدند.
- ۰ نظر
- ۲۲ تیر ۹۹ ، ۱۶:۱۲
- ۳۷۵ نمایش