چرایی رویگردانی سلطنت طلبان از شجریان
هنرمندان عموماً شخصیتهایی بسیار عاطفی و احساسی اند و این ویژگی در خلق آثار هنری توسط آنان نقش بسیار مهمی دارد.
در این میان هنرمند متعهد با درک و هضم مسائل جامعه به همان میزان سعی در بارورسازی قدرت تدبر خویش برای مقابله با ناهنجاریها و تقویت هنجارها دارد و به دلیل همین لطافت روحی، کشاندن این قشر به عرصه رقابتهای حزبی و گروهی هم ظلم به هنرمند متعهد و هم جامعه است، زیرا کشش سیاست ورزی به حرفهای شدن و پیوندش با صاحبان مهارت های " دور از دسترس ساختن حقیقت" ، تشخیص ترفندهای پیچیده رقابت برای قدرت را مشکل میسازد.
این تأخیر هنرمند در شناخت پیچیدگی میتواند جریانی را به خود امیدوار و جماعت دیگری را رنجیده خاطر سازد. حتی اصلاح مواضع بعد از روشن شدن حقایق کم هزینه نیستند؛ زیرا زمانی که موضعی تحت تأثیر یک جریان حزبی اتخاذ میشود بخشی از جامعه در برابر آن قرار میگیرد و بازگشت از آن موضع نیز جریانهای امیدوارشده را به واکنش تند می کشاند.
یک جریان سیاسی در سال 88 در انتخابات ریاست جمهوری شکست خورد. متأسفانه برای گذار از این ناکامی سیاسی مسیر غیرقانونی را در پیش گرفت و شکست دیگری را متحمل شد که این بار هزینه ای بسیار سنگینتر برای جامعه داشت. نکته قابل تأمل این که همین جریان به تدریج مجدداً به راه قانون درآمد و در انتخابات های بعدی با شاخصهای متفاوت ظاهر شد و پیروزی را از آن خود ساخت، اما در این میان هنرمندانی که تحت تأثیر ترفندهای تبلیغاتی این جریان قرار گرفته و شتابزده در برانگیختن احساسات جامعه مؤثر واقع شده بودند تا کنون نتوانسته اند مجدداً در خدمت همه آحاد جامعه درآیند.
اخیراً مستنداتی با گرایش های متضاد در مورد استاد محمدرضا شجریان عرضه شده که بسیار تأسف بار است.
اولین مستند با عنوان " رودست 83" ساخته سلطنتطلبان خارج از کشور است. ظاهراً مصاحبه این صاحب نام برجسته موسیقی سنتی ایران که در روزنامه ایران مورخ دوشنبه 17 خرداد 95 درج شد این جماعت خارج نشین را آزرده خاطر ساخته است؛ لذا با تولید اثری غیرمؤدبانه به هتک شخصیت اجتماعی وی پرداخته اند. بعد از سال 88 این استاد آواز ایران مصاحبه هایی در خارج کشور( عمدتاً با بی بی سی و صدای آمریکا) داشت. وی احساس محور به طرح مسائلی پرداخت که خوشایند سلطنت طلبان بود، از جمله این که: " مذهب بوده که در طول هزار و خرده ای سال نگذاشته موسیقی خود را نشان دهد چون روحانیت فکر کرده رقیب داره اون رو از صحنه بیرون کرد." یا" از زمان رضاشاه به بعد که یک مقدار نقش مذهب را کم کرد موسیقی بیشتر خود را نشان داد." این موضعگیریهای احساسی که کاملاً خلاف مستندات تاریخ معاصر است به صورت قابل درکی موجب خرسندی جریان ضد دین در خارج کشور شد، اما با فروکش کردن فضای تنش انتخابات 88 این استاد آواز ایران نیز از فضای احساسی فاصله گرفت و در مصاحبه با آقای نوربخش، مندرج در روزنامه ایران میگوید: " ما روحانیت و دین و همه چیز را قبول داریم." ( روزنامه ایران، دوشنبه 17 خرداد 95، صص 12 و 13)
آن چه موجب اصلاح موضع آقای شجریان شد قطعاً منطبق نبودن گفته قبلی اش بر واقعیت بود؛ زیرا رضاخان به طور مشخص دستور نابودی موسیقی سنتی و ترویج موسیقی غربی را داده بود. این واقعیتی است که در متن ابلاغیه وزارت فرهنگ به رئیس اداره موسیقی کشور به وضوح منعکس است: " آقای سروان مین باشیان، رئیس موسیقی کشور- پیرو ابلاغ شماره 23519 مورخه 6/7/17 حس بالامر اعلیحضرت همایون شاهنشاهی مقرر گردید که ادارهای به نام اداره موسیقی کشور در این وزارتخانه به منظور تغییر موسیقی کشور و برقرار نمودن اساس آن بر روی اصول و قواعد و گامهای موسیقی غربی تأسیس گردد.
وظایف کلی اداره مزبور به قرار ذیل است: 1- ساختن و انتشار قطعات موسیقی و سرود و تألیف کتابها، طبق اصول و آیین موسیقی جدید و متداول نمودن قطعات و کتابها و روشهای موسیقی ادبی و علمی و موسیقی غربی.
2- تأسیس مجله موسیقی و نشر مقالات و تشکیل کنسرتها و نمایش و مجالس سخنرانی و ضبط و نقل صوت برای آشنا کردن اذهان و تعمیم موسیقی جدید بین اهالی کشور.
3- نظارت در تألیفات و مقالات و قطعات و کتب و نُت موسیقی و کنسرتها و نمایش ها و سایر اموری که ارتباط با موسیقی دارد و جلوگیری از آن چه موسیقی جدید نباشد...
کفیل وزارت فرهنگ- اسماعیل مرآت"( موسیقی ایران از آغاز تا امروز، غلامرضا جوادی، انتشارات همشهری، سال 1380، جلد دوم، ص469)
چگونه ممکن است استاد پرآوازه موسیقی سنتی ایران از دستورالعمل رضاخان برای تغییر موسیقی کشور از سنتی به غربی بی اطلاع باشد؟ به ویژه این که وی در مصاحبه با صادق صبا- مدیر سابق بی بی سی- به صراحت حتی در مورد دوران پهلوی دوم که قدری از برخوردهای چکمه ای کاسته شده بود میگوید: " سالی یک بار سراغ ما می آمدند برای جشن هنر بود. جلوی خارجی ها می خواستند بگویند ما موسیقی اصیل داریم به یاد شجریان می افتادند" .
چگونه میتوان نه تنها فرصتی استثنایی که انقلاب اسلامی برای رشد و بالندگی موسیقی اصیل ایرانی فراهم ساخت را نادیده گرفت، بلکه در گفت وگو با صدای آمریکا رشد موسیقی سنتی را به دوران پهلوی ها نسبت داد؟! طبعاً این موضعگیری صرفاً ناشی از غلبه یک فضای احساسی است وگرنه آقای شجریان خود به صراحت میگوید صرفاً سالی یک بار آن هم به صورت نمایشی به موسیقی سنتی توجه میشد که از این عنایت ظاهری سالی یک بار نیز در دوران سلطنت رضاخان خبری نبود.
اکنون که استاد شجریان از مواضع خود در دوران غلبه احساسات عدول کرده است سلطنت طلبان وی را آماج حملات غیراصولی شان قرار داده اند. اما مستند دیگری نیز تهیه شده که انتشار آن به بعد از محرم موکول گشته است. در این مستند تلاش میشود خطای کشاندن این استاد آواز ایرانی به عرصه رقابت های سیاسی گروهها توجیه شود؛ امری که خطا بودن آن بر هیچ صاحبنظری حتی دوستان هنری وی پوشیده نمانده است.
شاید همینگونه جفاها در طول تاریخ بر هنرمندان بوده است که افلاطون میگوید: " اگر شاعری به شهر شما آمد تاج گل به گردنش آویزید، تکریم و تجلیلش کنید اما از وی بخواهید شعرش را در شهر مجاور بخواند؛ زیرا آنان بر اساس تخیل صحبت میکنند."
قطعاً چنین توصیه ای که بیانگر بدبینی مطلق به لطافت طبع و شکنندگی روحی بالای هنرمند است قابل قبول نیست و نمیتواند تعریف درستی از هنرمندان اصیل و دارای عمق فکری و رسالت اجتماعی ارائه دهد، همچنین راه حل مناسبی برای مهار تبعات ورود احساسی دارندگان خلاقیت های هنری به عرصه طراحی های پیچیده سیاسی نیست، اما می تواند هشداری به سیاسیونی باشد که برای سرعت بخشی به روند قدرت طلبی خود، هنرمندان را وارد نزاع های حزبی و گروهی شان میکنند.
این رویکرد، هنرمند متعهد را تضعیف، و طبعاً راه کمک گرفتن از این استعدادهای ملکوتی را برای تقویت نیکی ها و مقابله با زشتی ها سد میکند؛ حتی هنرمند را به تدریج رنجور و منزوی می سازد. فراموش نکنیم سیاسیون در تقابل ها و رقابتهای سیاسی با یکدیگر اگر بارها زمین بخورند باز به پا می خیزند و فعالیت خود را از سر می گیرند و در نهایت زمانی نیز بر سکوی قدرت تکیه میزنند، اما هنرمند می ماند با انبوهی از مسائلی که در خلق آن نقشی نداشته است و صرفاً در صحنه ای فراهم آمده، متأثر از احساس خود عمل کرده است.