Elocutionist

و هو معکم

Elocutionist

و هو معکم

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

۱۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سینما» ثبت شده است

عباس صالحی با حضور در یزد طی نشست خبری با بیان اینکه فروش سینما در هشت ماهه گذشته کشور حدود 200 میلیارد تومان بوده اظهار داشت: در حوزه‌های مختلف نمایشی هم امسال ارزیابی‌ها نشان دهنده افزایش قابل توجهی است.

وی با تاکید بر اینکه سیاست وزارت ارشاد توجه به همه حوزه‌های مرتبط با این وزارت است افزود: به صورت کلی آمارها نشان می‌دهد که در ارزیابی کمی، همه حوزه‌های نمایشی در کشور با افزایش قابل توجهی روبه‌رو بوده‌اند.

وزیر ارشاد با بیان اینکه در طول چند سال اخیر مشکلاتی به فضای رسانه‌ای وارد شده افزود: یکی از این موارد ورود به شبکه‌های مجازی بود و افزایش یک‌باره میزان کاربران فضای مجازی و گوشی‌های موبایل تاثیری بر مطبوعات کلاسیک گذاشت.

صالحی موضوع بعدی را بحث کاغذ دانست و تصریح کرد: این دو موارد بدون پیش‌بینی است که به‌وجود آمد اما تلاش شد که فضای به‌وجود آمده در بحث کاغذ را به گونه‌ای خوب مدیریت کنیم.

وی ادامه داد: در پایان سال گذشته نگاهی بود که کاغذ جزو کالاهای اساسی نباشد اما در اواخر اردیبهشت، کاغذ جزو این کالاها قرار گرفت و دو سه ماهی مسیر اداری و بروکراسی آن طول کشید.

وزیر ارشاد خاطرنشان کرد: در حال حاضر تقریبا سفارش‌ها بر اساس کالاهای اساسی در حال انجام است و شرایط واردات کاغذی که ما الان داریم که به کشور رسیده یا در حال رسیدن است رو به افزایش است.

صالحی از در نظر گرفتن حدود 40 هزار تن کاغذ برای مطبوعات در کشور خبر داد و افزود: در فضای حوزه سفارش کاغذ رقم بسیار خوبی داشتیم و امیدواریم برای سال آینده شرایط کاغذ بهتر باشد و بتوانیم به مطبوعات کاغذی از این جهت کمک کنیم.

وی افزود: از سال 95 تا 97‌ تعداد بیمه شدگان ما از حدود 28 هزار نفر به بیش از 40 هزار نفر رسید و رقم ریالی در این حوزه هم بیش از دو برابر شد.

  • محمد مهدی بختیاری

بر اساس آمار فروش و اطلاعاتی که در سامانه فروش سینمای ایران قرار دارد، فیلم سینمایی «شکستن همزمان بیست استخوان» به کارگردانی جمشید محمودی که روایتی از یک خانواده افغان مهاجر در تهران است و از ۲۲ شهریورماه نمایش خود را آغاز کرده، تا امروز ۸۹ میلیون تومان فروش کرده است و حدود هشت هزار نفر مخاطب، آن را در ۴۱ سینما تماشا کردند.

فیلم سینمایی «برمودا» ساخته رهبر قنبری که از ۶ شهریورماه روی پرده رفته است با درون مایه‌ای کمدی پس از گذشت حدود سه هفته  با سه هزار مخاطب، حدود ۳۱ میلیون تومان فروش داشته است. این فیلم سینمایی اکنون در ۲۴ سینما نمایش دارد.

فیلم سینمایی «چاقی» راما قویدل که از هفته اول شهریورماه نمایش خود را آغاز کرد، با جذب ۲۱ هزار مخاطب به سینما تا امروز پس از سه هفته ۲۵۳ میلیون تومان فروش داشته است.

همچنین «صدای منو می‌شنوید» به کارگردانی صادق آشتیانی‌پور که از ۶شهریورماه روی پرده رفته، تا امروز فقط حدود سه میلیون تومان فروش داشته و در ۱۴ سینما نمایش داشته است.

فیلم سینمایی «روسی» ساخته امیر حسین ثقفی با محدودیت سنی +۱۵ سال و از ۳۰ مردادماه نمایشش را روی پرده سینماهای کشور آغاز کرده است. این فیلم تا امروز ۶۸۷ میلیون و ۲۵۹ هزار تومان فروش داشته و در ۹۱ سینما در تهران وشهرستان نمایش داشته و ۵۵ هزار نفر تا امروز مخاطب این فیلم در سینماها بودند.

فیلم «ایده اصلی» به کارگردانی آزیتا موگویی که از نیمه مردادماه روی پرده سینماها رفته است تا امروز حدود سه میلیارد و ۱۰۸ میلیون تومان در ۱۶۶ سینما فروش داشته است.

فیلم سینمایی «جانان» ساخته کامران قدکچیان با گذشت حدود ۶ هفته نمایش و اکنون با دراختیار داشتن سینماهای محدودی در تهران در مجموع ۳۵۴ میلیون تومان فروش داشته و ۳۴ هزار نفر آن را در ۹۳ سینما تماشا کرده‌اند.

فیلم «قسم» به کارگردانی محسن تنابنده از ۹مردادماه نمایش خود را روی پرده های سینما آغاز کرد. این اثر با در اختیار داشتن ۱۳۷ سینما تا امروز نزدیک به دو و نیم میلیارد تومان فروش داشته است و ۱۹۵ هزار نفر به تماشای این فیلم نشستند.

فیلم سینمایی «تپلی و من» ساخته حسین قناعت که از دوم مردادماه اکرانش آغاز شده و برای مخاطب خانواده و کودک و نوجوان ساخته شده است، حدود یک و نیم میلیارد میلیون تومان فروش داشته و ۱۴۸هزار نفر آن را در سینماها تماشا کرده‌اند. این فیلم در ۱۶۱ سینما در سراسر کشور روی پرده رفته است.

فیلم «سرکوب» به کارگردانی رضا گوران پس از دو ماه نمایش و اکران در ۱۰۴ سینما به فروشی نزدیک به ۹۴۰ میلیون تومانی رسیده است و تا امروز بیش از ۷۲ هزار نفر مخاطب این فیلم سینمایی بوده‌اند.

فیلم سینمایی «قصر شیرین» ساخته سیدرضا میرکریمی که از دوم مردادماه روی پرده سینماها رفت، حدود سه میلیارد تومان فروش داشته و بیش از ۲۶۷ هزار نفر آن را در ۱۴۸ سینما تماشا کرده‌اند.

 فیلمهای «شاه کش» ساخته وحید امیرخانی، «کروکودیل» به کارگردانی مسعود تکاور، «کلوپ همسران» مهدی صباغ زاده و «مردی بدون سایه» ساخته علیرضا رئیسیان از امروز ۲۷ شهریورماه روی پرده سینماها رفتند.

آمار گیشه تابستانی سینما به نسبت تابستان‌های گذشته،نگران‌کننده است تا جاییکه مدیران پردیس‌های سینمایی (پرفروش ترین سینماها) از وضعیت فروش گیشه در بیانیه‌ای ابراز نگرانی کردند.

  • محمد مهدی بختیاری

اکران مردمی فیلم سینمایی ژن خوک چهارشنبه شب، چهاردهم فروردین ۹۸ با حضور سعید سهیلی، هادی حجازی‌فر، سینا مهراد، صبا سهیلی و سایر عوامل این فیلم در پردیس سینمایی بازار بزرگ ایران برگزار و مورد استقبال گسترده هنر دوستان قرار گرفت.
"رضا کیشمیش" و "عماد گربه" شخصیت‌های اصلی «ژن خوک» هستند که هادی حجازی‌فر و سینا مهراد نقش آنها را ایفا می‌کنند.
همچنین نازنین بیاتی، بهرنگ علوی، صبا سهیلی، قربان نجفی، علیرضا مهران، شهین تسلیمی، مهدی دانایی مقدم، احمد مینایی، افشین اخلاقی، فرشید نزاکتی، علی رحیمی، وحید کرمانی، مهسا آبیز، الناز حبیبی و جمشید هاشم‌پور دیگر بازیگران «ژن خوک» هستند.
گفتنی است ساعد سهیلی و نیکی مظفری میهمان ویژه این برنامه بودند که مورد استقبال مردم نیز قرار گرفتند.

  • محمد مهدی بختیاری

با توجه به استقبال مردم از فیلم‌های جشنواره فجر در سینماهای بازار بزرگ ایران –ایران مال– ستاد جشنواره با افزایش ۲ سالن به سالن‌های مجموعه سینمایی ایران مال موافقت کرد.
به گزارش روابط عمومی بازار بزرگ ایران، مهندس اکبر تشکری نیا معاون فرهنگی– اجتماعی بازار بزرگ ایران ضمن اظهار این مطلب افزود: از ابتدا پیش بینی می‌کردیم که با موج استقبال مردمی مواجه شویم، کما اینکه در روز اول ثبت نام و خرید بلیط، در ساعات نخست بلیط‌های سینماهای ایران مال خریداری شد.
وی اظهار داشت: طی چند روز اخیر و به علت تقاضاهای مکرر تلفنی و حضوری، بنده مذاکراتی با ستاد جشنواره انجام دادم و امروز موافقت افزایش ۲ سالن از سینماهای ایران مال به سینماهای نمایش دهنده فیلم‌های جشنواره فجر اعلام شد.
تشکری نیا ابراز امیدواری نمود در چهلمین سال پیروزی انقلاب اسلامی، مردم شریف ایران ضمن مشاهده فیلم‌های سی و هفتمین جشنواره فجر، در بازدید از بازار بزرگ ایران به عنوان یک دستاورد قابل افتخار و ساخته شده توسط بخش خصوصی با ظرفیت‌های فرهنگی، خدماتی، رفاهی و گردشگری این سازه تمدنی بیشتر آشنا شوند.
وی در خاتمه و در مورد روش تهیه بلیط سالن‌های افزوده شده گفت: فروش بلیط سینماهای افزوده شده، در مجموعه سینمایی بازار بزرگ ایران انجام می‌شود.
در ایام برگزاری جشنواره فیلم فجر، ۴ سالن از پردیس سینمایی ایران مال، فیلم های جشنواره را نمایش می‌دهد.

  • محمد مهدی بختیاری


پیش‌فروش بلیت سینماهای مردمی در سی و هفتمین جشنواره فیلم فجر از ساعت ۱۰ امروز به صورت اینترنتی آغاز شد.
طبق اعلام روابط عمومی جشنواره، در یک ساعت ابتدایی، بیش از ۱۰ هزار سری بلیت به فروش رفته که این تعداد نسبت به زمان مشابه سال گذشته، ۲۰ درصد افزایش داشته است.
معاون اجرایی سی‌ و هفتمین جشنواره فیلم فجر با اشاره به استقبال خوب مخاطبان از سینماهای تازه تاسیس گفت: استقبال از تمامی سینماها از جمله تماشا، ماندانا، راگا و کیان بسیار خوب بود و سینماهایی مانند ایران مال که اولین اکران را تجربه می‌کنند نیز در ساعات اولیه با استقبال بسیار خوبی روبه‌رو شده اند.

مدیرکل روابط عمومی بازار بزرگ ایران ضمن ابراز خرسندی از استقبال مردم از پردیس سینمایی ایران مال، امکانات رفاهی فراهم شده برای مردم را بسیار متنوع و عالی دانست و اشاره داشت: علاقه مندان به هنر سینما امسال با امکاناتی متفاوت و در سطح جهانی در صنعت سینما مواجه خواهند شد و گفت: حضور در مجموعه عظیم تاریخی-فرهنگی ایران‌مال غرور ایرانیان را برخواهد انگیخت و از حضور در بخش‌های متنوع آن شگفت زده خواهند شد.
وی در ادامه افزود: امیدواریم در چهلمین سال پیروزی انقلاب اسلامی، ظرفیت های فرهنگی ایران مال به مانند سینما، از قوه به فعل درآید و شاهد حضور با نشاط هموطنان عزیز در این قطب جذاب گردشگری، فرهنگی، تفریحی، رفاهی و تجاری باشیم.

  • محمد مهدی بختیاری

دو فیلم کمدی «خالتور» و «ثبت با سند برابر است» همچنان در رقابت با یکدیگر رتبه های اول و دوم جدول فروش فیلم ها را در هفته جاری به خود اختصاص دادند.

لیست فروش فیلم های سینما

فیلم سینمایی «خالتور» در رتبه اول جدول قرار دارد و با فروش 1 میلیارد و 12 میلیون و 230 هزار تومان در رتبه اول جدول هفتگی است این فیلم در کل به فروش 4 میلیارد و 149 میلیون  و 885 هزار تومان رسید. 

فیلم سینمایی «ثبت با سند برابر است» در رتبه دوم جدول هفتگی قرار گرفت. فیلم با فروش 642 میلیون و 467 هزار تومان در هفته دوم اکران به فروش کل 1 میلیارد و 334 میلیون و 763 هزار تومان رسید. 

فیلم سینمایی «قاتل اهلی» در هفته دوم با فروش 511 میلیون و 166 هزار تومان در رتبه سوم جدول فروش قرار گرفت و فیلم به رقم 1 میلیارد و 151 میلیون و 736 هزار تومان رسید. 

فیلم سینمایی «آذر» در هفته اول نمایش با فروش 174 میلیون و 523 هزار تومان در هفته رتبه چهارم جدول قرار گرفت. این فیلم به فروش کلی 216 میلیون و 569 هزار تومان رسید. 

فیلم سینمایی «خفه‌گی» در هفته هفتم نمایش 140 میلیون و 316 هزار تومان فروخت و در کل فروش فیلم به رقم 3 میلیارد و 855 میلیون و835 هزار تومان رسید. 

  • محمد مهدی بختیاری

با عجله از تمرین تئاتر به قرارمان رسید.به کافه ای حوالی خیابان فلسطین که تاکید داشت جای دنجی باشد.نشانی از خستگی در چهره اش نبود و مثل همیشه بی تعارف و پر انرژی نشست و گفت‌وگو با من را توی دفترچه اش خط زد.دفترچه ای که در آن به وضوح می توان بهناز جعفری را در دهه ٤٠ زندگی اش با آن سرعت و ریتم تند همیشگی دید.اگرچه در تلویزیون و سینما نیز نقش های متفاوتی را ایفا کرده که بخاطرش یک سیمرغ و دیپلم افتخار دارد اما حضورش بر صحنه تئاتر،جایی که بهترین انتخاب هایش را داشته است، هر مخاطب پر و پا قرصی را به کنجکاوی وا می دارد.روزهای پایانی تمرین و شروع اجراها بود و حالا این روزها پس از هشت سال دوباره در نقش همای «کوکوی کبوتران حرم»  بر صحنه سالن شهرزاد خوش می درخشد.

  شروع کارتان با سینما بود.


بله، فیلم روسری آبی.


  چطور شد که انتخاب شدید؟


کلاس‌های خانم آدینه بود که خانم بنی‌اعتماد آمدند تا از بازیگران جوان انتخاب کنند. تست و عکس گرفتند و خانم آدینه هم تأیید کردند و رفتم برای ایفای یک نقش کوچک. اما انگار آن سیاست و شم کاری که بتوانم برای خودم برنامه‌ریزی درستی بکنم و هر نقشی را قبول نکنم در من وجود نداشت. بعد از آن «عشق طاهر» بود و «سینما‌سینما» که در آن نقش یک منشی صحنه را داشتم که خیلی فعال بود، اما اصلا دیده نشد.


  انگیزه‌تان از شرکت در این کلاس‌ها چه بود؟


ما هنرستان گرافیک می‌خواندیم و آن زمان مسابقات منطقه‌ای سرود، تئاتر و... برگزار می‌شد و من به همراه چند تا از دوستانم برای این‌که بازیگری‌مان بهتر شود، به کلاس‌های مدرسه هنر و ادبیات کودک و نوجوان رفتیم. کلاس‌های خوب و امنی هم بود که مادر من مشکلی نداشت. هنرجوها همه دختر بودند و اساتید هم خانم‌ها تیموریان، آدینه و سپاه‌منصور. در دوره اتصال به دانشگاه بودیم و باید انتخاب می‌کردیم که می‌خواهیم گرافیک بخوانیم یا نمایش. عده‌ای گرافیک را انتخاب کردند و ما نمایش را ولی آن زمان گرایش بازیگری وجود نداشت. خانم آدینه گفتند ادبیات نمایشی را انتخاب کنید بلکه مجبور شوید زیاد کتاب بخوانید.


  الان از انتخاب‌تان راضی هستید؟


بله، یعنی با این دست‌تنهایی و بی‌سیاستی‌های خودم باز راضی هستم. برای این‌که احساس می‌کنم در حرفه ما باید خیلی سیاستمدارانه برخورد کرد. چه در روابط و چه در این‌که بتوانی خودت را محبوب همه نگه‌داری و این سخت است. همچنین باید بسیار صبور بود و خوش‌شانس.


  به شانس اعتقاد دارید؟


من فکر می‌کنم در فضای سینما یک جای خالی و کسری وجود دارد که یک مهره ناخواسته می‌آید در آن‌جا قرار می‌گیرد و یک‌شبه ره صدساله را طی می‌کند. دیگری سلیقه مردم است که می‌تواند بسیار تاثیرگذار باشد و تمام اینها بی‌ربط به شانس نیست و البته برای تمام این افراد که نشان ستاره بودن را حمل می‌کنند، مسئولیت سختی است... بودن و استمرار داشتن. حتی وقتی یک نفر نقشی را بازی می‌کند که مثلا یک معتاد کرکی است، بارها و بارها برای همین نقش انتخاب می‌شود و به او اجازه نمی‌دهند توانایی‌هایش را در نقش‌های متفاوت نشان دهد. بازیگر همیشه انتخاب می‌شود و چندان دخالتی نمی‌تواند در این امر داشته باشد زیرا باید زندگی‌اش هم بگذرد.


  تک‌کاراکتری شدن برای خودتان تا چه اندازه اتفاق افتاده است؟


در سینما اگر بخواهیم بگوییم همیشه نقش‌ها یک مشکلی داشته‌اند (خنده)... یا ایدز داشته یا موادفروش بوده یا...


  این روند از چه فیلمی آغاز شد؟


اگر اشتباه نکنم از فیلم «نگین» اصغر‌ هاشمی که در آن‌جا با خانم گلچهره سجادیه همبازی بودم. اما نقش منفی همیشه برایم چالش‌برانگیزتر بوده و انرژی بیشتری برده. البته منفی چندان واژه درستی نیست که به کار می‌بریم. من همیشه سعی می‌کنم با وجود توضیحات کارگردان، وجوه دیگری از کاراکتر را هم نشان دهم که مثبت است و دلسوزی و همذات‌پنداری مخاطب را برمی‌انگیزد.


  چندبار پای‌تان برای تست دادن به دفاتر سینمایی باز شد؟


در آن دوره ده‌ها بار تست دادم. چه برای کارهایی که مرا معرفی می‌کردند مثل «دندون طلا» و «عشق طاهر» و چه وقت‌هایی که خودم به دفاتر سینمایی می‌رفتم و فرم پر می‌کردم. اما چندان برایم خوشایند نبود و پس از چند کاری که انجام دادم فکر می‌کردم دیگر باید مرا بشناسند و نیازی به پر کردن فرم نیست و به غرورم برمی‌خورد.


  تابه‌حال در تستی رد شده‌اید که دل‌تان بسوزد؟


بارها هم تست دادم و رد شدم و دلم سوخته و بعد نشستم و فیلم را هم با بغض دیدم و گاهی وقت‌ها فکر کردم که من چه چیزی کم داشتم و این را به تقدیر و شانس ربط می‌دهم.


  خاطره‌ای از آن دوران دارید که هرگز فراموشش نکنید و تا امروز هم برای‌تان تاثیرگذار بوده باشد؟


یک‌بار در سریالی بازی می‌کردم که به من یک‌سری برگه باطله دادند تا با آن به‌عنوان منشی بازی کنم که اتفاقی دیدم فرم‌هایی است که آدم‌های مختلف در دفتر سینمایی پر کرده‌اند و گفتم ‌ای داد بیداد، این آدم با چه آرزوها و تصوراتی این فرم را پر کرده و الان زیر دست من است و از چرخه سینما به دور مانده. بعد از آن از این فرم پر کردن‌ها متنفر شدم و همچنین از این‌که کسی من را در خیابان می‌بیند، می‌شناسد اما کارهایم را به یاد نمی‌آورد و از من می‌خواهد بگویم در چه کارهایی بازی کردم. کلا از هر چه که مرا مجبور به تعریف کردن خودم کند بی‌زارم.


  شما برای نقش‌تان در «خانه‌ای روی آب» یک سیمرغ دارید. این را موفقیت نمی‌دانید؟


سالی که سیمرغ گرفتم فیلم‌هایی مثل من «من ترانه پانزده‌سال دارم» بود و کاندیداهای نقش دوم کسانی بودند که فکرش را نمی‌کردم، من بگیرم. الان که از سیمرغ فاصله گرفتم اصلا دوستش ندارم و هیچ تاثیری بر زندگی من نگذاشته است. خصوصا که این روزها می‌بینم به نقش‌ها و بازی‌هایی داده می‌شود که رو و سطح در آنها اهمیت پیدا کرده است. البته من الان هرچه بگویم ممکن است بگویند چون خودش نگرفته اینطور می‌گوید. اما من به‌عنوان معترض اینها را نمی‌گویم. سلیقه من این است. با این روند من هم دیگر به دل خودم نمی‌چسبد وقتی این کلمه را به کار می‌برم که نقش خاص، نقش پیچیده ولی تاثیرگذار، یک سکانس اما بازی کن و زنده‌اش کن. خارج از ایران این اتفاق می‌افتد. جایزه‌ها به چنین نقش‌هایی داده می‌شود. مثلا همان نقشی که من برایش سیمرغ گرفتم، نقش یک دختر ایدزی بود و بعدا متاسفانه باعث شد که فقط یک برچسب به من بخورد که این همان دختری است که ایدز داشت و برای ترمیم رفته بود. اما آن‌جا ما به ازای آن تقدیرشان را به موقع و خوب دریافت می‌کنند. بعد از سیمرغ، نه دستمزد من بالاتر رفت نه پیشنهادهای ویژه آنچنانی به من شد. همان‌طور انتخاب‌های کوچک داشتم و پیشنهادات خیلی خاص نقش اول به من داده نشد. انگار توانایی‌ها و بضاعت من در همان حد است. فقط خوشحالم که هنوز می‌گویند بهناز بازیگر با استعدادی است و می‌تواند نقش را در بیاورد. همین برای من قانع‌کننده است تا این‌که بخواهم سیمرغ بگیرم. هیچ‌کس یادش نمی‌ماند چند‌سال پیش چه کسی سیمرغ گرفت. البته اخیرا جوایز، بین‌المللی و شگفت‌انگیزتر شده و کمی جهانی‌تر که می‌شود یادمان می‌ماند که مثلا شهاب حسینی، لیلا حاتمی، آقای ناجی و نوید محمدزاده برگزیده شده‌اند.


  چه شد که به این گروه پیوستید و فکر می‌کردید برای نقشی کوتاه سیمرغ بگیرید؟


یک روز دستیار آقای فرمان‌آرا با من تماس گرفتند و من رفتم دفترشان برای بستن قرارداد و برگه‌ای به من دادند که فقط دیالوگ‌های مژگان در آن بود. یک نقش تک‌سکانسی که حتی نمی‌دانستم باید چه دستمزدی را برایش بگیرم. من هم «بوی کافور، عطر یاس» را دیده بودم و آقای فرمان‌آرا را به‌شدت دوست داشتم. حتی برای آن نقش که ایدز داشت رفته بودم آزمایشگاه و خودم هم آزمایش دادم یا به آدم‌های مختلف می‌گفتم تو اچ‌ای وی مثبت هستی تا ببینم واکنش‌شان چیست. بعد شنیدم که آقای فرمان‌آرا در پروازی کنار شبنم طلوعی نشسته بودند و سر و زبان او را که دیدند گفتند بد نیست این نقش را شبنم بازی کند. دستیارشان تماس گرفتند و گفتند ما یک جابه‌جایی داریم و شما فلان نقش را به جای مژگان بازی کنید. بسیار متعجب و ناراحت شدم و سریعا رفتم سر لوکیشن که خانه با شکوه آقای کیانیان در آن فیلم بود. میز شام چیده بودند و آقای کیانیان هم بود.


آقای فرمان‌آرا موسیقی بتهوون گذاشته بود. با توپ پر رفتم پیش‌شان و گفتم من باید این نقش را بازی کنم. پول نگاتیو چقدر می‌شود؟ من آن را می‌دهم و شما این سکانس را هم از من بگیرید و هم از بازیگر دیگرتان و بعد مقایسه کنید کدام بهتر است. ایشان خندیدند و خب من هم نمی‌دانستم چقدر وضع مالی‌شان خوب است (خنده). آن روز گذشت و من بالاخره توانستم از طریقی متوجه شوم که آقای عباس گنجوی در عروج‌فیلم کار مونتاژ را انجام می‌دهند. خودم را به آب و آتش زدم که باید بازی کنم. آفیش شدم به بیمارستان تا آن یک سکانس را از من بگیرند. اما آن لحظه یخ کرده بودم، تمرین کرده بودم اشک بریزم و حتی هنوز هم می‌گویم چرا دستانم را بالا آوردم و صورتم را پنهان کردم. یک برداشت گرفتند و گفتند خوب است و من هم فکر کردم الکی و اصطلاحا پلان ایتالیایی است. از آن روز چند روز یک بار حلیم به‌دست می‌رفتم عروج فیلم و می‌گفتم بگذارید سکانسم را ببینم. من هستم؟ و آنها اطمینان می‌دادند که خودت هستی. تا روز اختتامیه جشنواره در تالار وحدت که بدو بدو رفتم پالتو خریدم و خودم را به آن‌جا رساندم و ردیف‌های جلو نشستم. وقتی جایزه گرفتم از کاندیداهای دیگر خجالت می‌کشیدم و عذرخواهی می‌کردم... اصلا اعتمادبه‌نفس نداشتم (خنده).


  از آن دوران چه چیزهایی به خاطر دارید که فکر می‌کنید کاش امروز هم وجود داشتند؟


ما از آن بچه‌هایی بودیم که شب می‌رفتیم توی صف سینما شهر فرنگ و عصر جدید ثبت نام می‌کردیم و صبح یک نفر می‌رفت آن‌جا و بعد چند نفر اضافه می‌شدند و با باتوم آنها را جا می‌زدند. فیلم «سلام سینما» را با فلاکت و بدبختی دیدیم. خود من چقدر به مادرم دروغ گفتم تا بروم «ناصرالدین‌شاه آکتور سینما» را ببینم (خنده). گالری می‌رفتیم... اما اخیرا رفتم موزه هنرهای معاصر یک گنجینه‌ای را باز کرده بودند و این همه بی‌اهمیتی برای آدم‌های مسئول به شدت دردناک بود. مثلا جلوی یکی از تابلوها آب از بالا چکه می‌کرد و باید فاصله‌ات را زیاد می‌کردی تا خیس نشوی. الان دیگر باورم نمی‌شود که مثلا کسی «جان شیفته» رومن رولان را خوانده باشد. برای «هملت» قطب‌الدین صادقی که آن زمان در سالن اصلی تئاتر شهر اجرا می‌شد، هر شب یک جوری بلیت گیر می‌آوردم و انتهای سالن می‌ایستادم به تماشا و ١١شب هم تمام می‌شد. مادرم همیشه می‌گفت کلید را بگذار و برو همانجا که بودی... به شدت مخالف بود. گربه‌هایی که در آن سالن پیش از بازسازی‌اش رفت و آمد داشتند، دیگر بخشی از اجراها بودند. سالن‌ها هر کدام سبک خودش را داشت. مثلا یک سالنی برای کارهای دانشجویی بود، کارگاهی برای کارهای تجربی و سالن‌هایی هم برای کارهای حرفه‌ای. اما الان حتی اگر اسما این تفکیک وجود داشته باشد در عمل چندان رعایت نمی‌شود.


  با وجود این میزان از مخالفت، چه شد که خانواده اجازه دادند تئاتر کار کنید؟


پدرم حسابدار بازار بود و انسانی بسیار منعطف و لوتی اما مادرم که در فضای بیمارستان و پرستاری کار می‌کرد و با درد جامعه از نزدیک آشنا بود و به شدت با ورود من به این فضا مشکل داشت. خانم آدینه با او صحبت کردند و توضیح دادند که تئاتر مطربی نیست و بعد هم به تماشای نمایش «سلطان مار» نشست و اینگونه کم‌کم کنار آمد.


  جداشدن پدر از خانواده چه تاثیراتی بر زندگی‌تان داشت؟


از آنجایی که مادرم زن خودساخته‌ای بود و در جامعه واقعا جنگیده و زندگی کرده بود، خیلی روی من تأثیر گذاشت. تا جایی که یادم می‌آید هیچوقت از هیچ یک از اعضای خانواده پول نگرفتم. رشته‌ام گرافیک بود و با طراحی‌های کوچک سعی می‌کردم درآمد داشته باشم و بعد هم که در بازیگری بی‌مهابا کار کردم تا هم خرجم در بیاید هم خودم را تثبیت کنم. جدایی خانواده برای بسیاری از آدم‌ها سازنده بوده تا این‌که بخواهند هر روز شاهد کلنجار رفتن پدر مادر باشند. الان که بعد از مدت‌ها با خانواده پدرم در رفت و آمد هستم، این حس مثبت را به خودم دارم که هیچوقت ناچار نشدم برای پول گرفتن به پدرم رجوع کنم و به این سوال همیشگی که این پول را برای چه می‌خواهی، پاسخ دهم و از طرفی دل‌نگرانی برای پر کردن حساب خالی همیشه با خودم بود. زندگی کنترل‌شده‌ای داشتم و مادرم به شدت نظارت داشت و فکر می‌کرد باید جور نبود پدر را هم بکشد و حتی وقتی می‌خواستم تئاتر ببینم، مادرم به شدت مخالف بود و تازه کم‌کم داشت می‌فهمید زمانه عوض شده و دید که من در خانه کتاب می‌خوانم و دیالوگ حفظ می‌کنم و از این بابت خوشحال بود.

 

  اهل کتاب هستید؟


نه متاسفانه... الان حسرت و آرزویم این است که یونیفرم بپوشم و کنار این کتابفروشی‌های قدیمی که مثل کتاب‌فروشی تخت طاووس، کتاب‌های دست دوم می‌فروشند چهارپایه بگذارم در پیاده‌رو کتاب بخوانم و گذر عمر را ببینم. اما آرزو هم خواهد ماند... این یک واقعیت است و نباید از آن طفره رفت. تازه من مثل دوستان دیگرم تن به ازدواج نداده‌ام و زمان بیشتری برای خودم دارم.


  پس منطقی و اهل برنامه‌ریزی هستید...


اتفاقا من آدم عاشق‌پیشه‌ای هستم اما کارم را به هر چیزی ترجیح می‌دهم. اگر کسی که دوستش داشته باشم بتواند با این شرایط کنارم بماند، من استقبال می‌کنم اما معمولا آدم‌ها نتوانسته‌اند با من کنار بیایند. گردن رابطه و هر چیز دیگری که جلوی کارم را بگیرد می‌زنم. آدم‌ها وارد رابطه می‌شوند که معاشرت کنند و انتظاراتی دارند اما من وقتی مثلا بازبینی دارم تا یک هفته نمی‌خواهم هیچ‌کس سمتم بیاید و تلفنم را خاموش می‌کنم. حتی اگر هم‌حرفه خودم هم باشد، چهار برابر سخت‌تر است. حسادت و رقابتی در آن میان است که آزاردهنده می‌شود. هیچوقت نمی‌خواستم همسرم بازیگر باشد. شاید اگر ازدواج می‌کردم با یک اهل ادبیات و کتاب بود...


  با روحیه پرانرژی و تمامیت‌خواهی که دارید، هیچوقت موفق شده‌اید افرادی شبیه به خود پیدا کنید؟


من هیچوقت دنبال آدم‌های شبیه به خودم نگشتم چرا که در رفاقت و تصمیم‌گیری‌های اینچنینی کمی خودخواه هستم که فکر کنم این هم ماحصل همان تنها بودن است. معدود و انگشت‌شمارند آدم‌های پرانرژی و فعال در این مملکت که غبطه و حسادت من را برانگیزانند. اما دیدن یک زن موفق و به‌خصوص بازیگر در خارج از ایران غبطه‌برانگیز و چالش‌برانگیز است که چطور آن‌قدر موفق است. فکر می‌کنم الان در زندگی‌ام به یک بازنگری رسیده‌ام که تعامل و آرامش برایم باارزش‌ترین چیز است. بی‌پروایی آدم‌ها را دوست دارم اما زمانی که در عین‌حال بتوانند با آرامشی آن را مهار کنند، نه آن‌هایی که از درون هم فتیله‌شان خاموش است و من باید آنها را به فعالیت وادار کنم. آن‌قدر برای هر چیز انرژی گذاشته‌ام که الان خساستم می‌آید این انرژی را برای کسی بگذارم. به‌خصوص در این حرفه دوست ندارم با کسی آن‌قدر صمیمی باشم زیرا از همین رابطه‌ها بسیار صدمه دیدم و ترجیح می‌دهم با آدم‌هایی در حرفه‌های دیگر رفاقت کنم مثلا با دکتر مغز و اعصابم راحت‌ترم تا دوستان بازیگر.


  تمرکز بی‌قیدوشرطتان بر حرفه‌ای که در آن هستید، چقدر شما را به اهدافی که در ابتدای مسیر داشتید نزدیک کرده است؟


راستش من به‌عنوان هدف و منبع درآمد به این حرفه نگاه نکردم و توسط نخستین معلمم خانم آدینه که این مسأله را برای من جدی کردند به این سمت سوق داده شدم و برای من که گرایش‌های دینی و اسلامی پیدا کرده بودم و گرافیک می‌خواندم، تاثیرگذار بود که تکلیفم را روشن کرده و موضعم را کمی تلطیف کنم. دانشگاه دو جا قبول شدم، گرافیک تربیت مدرس و نمایش دانشگاه آزاد که خیلی محتاطانه و بدون این‌که مادرم در جریان باشد ثبت‌نام کردم و اواسط ترم اول بود که فهمید و دنیا را به هم ریخت ولی من ماندم. الان که نگاه می‌کنم به بسیاری از چیزها نرسیدم اما تا حدودی سعی کرده‌ام که قابل قبول باشم. بابت چیزهایی که شخصا و با جان کندن و بدون استفاده از تجربه دیگران به آنها رسیدم، از خودم راضی‌ام.


  منظورتان از گرایش‌های مذهبی چیست و مربوط به چه دوره‌ای می‌شود؟


من یک دوره دو ساله می‌خواستم بروم رشته دیگری را همزمان با گرافیک بخوانم. انواع نمازها را می‌خواندم و روزه می‌گرفتم و جامعه الزهرای قم هم ثبت‌نام کرده بودم و از آن‌جا برای من نوار می‌فرستادند و هر شش ماه یک بار می‌رفتم حضوری امتحان می‌دادم که بیشتر روی قرآن و تربیت اسلامی متمرکز بودند. همچنین دوست داشتم به آدم‌هایی که ناتوانی جسمی دارند خدمت کنم و پرستارشان شوم. البته الان هم هنرمندان به‌گونه‌ای خدمتگزاران مردم هستند.


  با این حال ظاهرتان هم متفاوت با الان بود؟


بله. هم چادر سرم بود، هم مقنعه چانه‌دار. اما همه این دوران را گذرانده‌اند.

  • محمد مهدی بختیاری
بازیگر زن سینمای ایران می‌گوید برای بازیگران مهم‌ترین و بهترین جایی که می‌توانند کارشان را با مردم تقسیم کنند تلویزیون است.

روزنامه شرق به بهانه بازی فاطمه معتمد آریا در فیلم «پریناز» که بعد از حدود هفت سال بالاخره با اعمال اصلاحات از محاق توقیف درآمد،‌ مصاحبه‌ای را با این بازیگر انجام داده است که در زیر آن را می‌خوانید:

چرا در انتخاب‌هایتان کمتر دچار اشتباه می‌شوید؟

از زمانی که کارم را شروع کرده‌ام یکی از مهم‌ترین معیارهایم برای انتخاب به‌عنوان بازیگر، گریز از تکرار و تقلید بود و این را در دوران نوجوانی ‌و در جایی آموزش ‌دیدم که باید در کمترین زمان، بهترین انتخاب را می‌کردیم….

‌فضای تعلیم و تربیت شما کجا بود؟

کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان.

‌در دوره‌ای که مرحوم فیروز شیروانلو، ریاست کانون را عهده‌دار بودند؟

بله. در کانون انتخاب نقش و متفاوت‌بودن را یاد گرفتم و همین‌طور اجراهای متفاوت از یک نقش‌ را آموزش دیدم و این آموزش‌ها در سینما به من بسیار کمک کردند.

‌البته حتی بازیگران بزرگ هم گاهی دچار این اشتباه می‌شوند که مثلا در دو، سه نقش به ورطه تکرار بیفتند. درواقع انتخاب،‌ شرط مهمی محسوب می‌شود. با این نگاه آیا افسار ذهن به دست خودتان است؟

دقیقا. بازیگری وسوسه‌برانگیز است و دام‌های مختلفی دارد تا شما را ببلعد. یکی پول است و دیگری پیشنهاد‌های زیاد که باعث می‌شود به شما حس خوبی بدهد که مطرح هستید، ولی مقاومت در برابر همه اینها و انتخاب درست فیلم‌نامه و نقشی که دوست داشته باشید،‌ می‌تواند جلوی تکرار را بگیرد. اخیرا بازی در سریال «گرگ‌ومیش» به من پیشنهاد شد که شرایط خوبی داشت؛ مثل کارگردانی آقای اسعدیان که از دوستان نزدیک و قدیمی هستیم. از نظر مالی هم خوب بود، ولی فکر کردم شاید لازم است بعد از چند سال دوری! با یک نقش متفاوت به تلویزیون برگردم؛ یک کار پرجنب‌وجوش‌تر یا یک کمدی… .

‌مثل سریال آشپزباشی؟

مثل چند سریالی که بازی کردم.

‌نظیر سریال «زیر تیغ» که به نظرم خیلی خوب بود، اما بااین‌حال شاید حالاحالاها پیشنهاد خوبی در تلویزیون نداشته باشید. آن‌وقت با دغدغه‌های مالی چگونه کنار می‌آیید؟‌

دغدغه‌ای برای پول‌درآوردن و کارکردن ندارم، چون به آنچه دارم قانعم و هیچ زیاده‌خواهی‌ای برای چیزی ندارم. مورد دیگر اینکه به‌واسطه صرف «بودن» حاضر نیستم کار کنم. می‌خواهم کاری کنم که به‌واسطه آن باشم، نه‌اینکه کاری کنم که فقط باشم.

‌البته درباره عدم حضور شما در سریال «گرگ‌ومیش» شایعاتی وجود داشت که تصویر و حضور شما در تلویزیون ممنوع است.

خیر، اصلا این‌طور نیست. مدیران مسئول پروژه و تلویزیون هم به تفصیل دراین‌باره صحبت کرده‌اند.

هرچند افتخار بزرگی برای تلویزیون محسوب می‌شود اگر در پروژه‌ای در تلویزیون همکاری داشته باشید. نظرتان چیست؟

این افتخار متقابل است. به نظرم برای بازیگران هم مهم‌ترین و بهترین جایی که می‌توانند کارشان را با مردم تقسیم کنند تلویزیون است.

‌با اینکه پنج سال در حق شما کم‌مهری شد، ‌برایم جالب است که بدون هرگونه کینه و عداوت به این موضوع نگاه می‌کنید. چرا؟

ترجیح می‌دهم کینه نداشته باشم تا در آرامش زندگی کنم. تلویزیون یک رسانه عمومی است. ممکن است با برخی سیاست‌ها و برنامه‌های این یا آن مدیر مشکل داشته باشم، ولی آدم‌ها می‌آیند و می‌روند. مهم حفظ جایگاه و اعتبار این رسانه است که به‌شدت لطمه خورده.

‌با این نگاه که ذهنتان را عادت داده‌اید که به سراغ اشتباه نرود، پس چرا وقتی در کنفرانس مطبوعاتی به نقش «پریناز» اشاره کردید، ‌گفتید دیگر حاضر نیستم چنین نقشی را بازی کنم! خیلی متوجه دلیل گفته‌تان نشدم. منظورتان چه بود؟

شاید منظورم این بود که دیگر این نقش را تکرار نمی‌کنم یا اگر چنین نقش‌هایی به من پیشنهاد شود دیگر بازی نمی‌کنم.

‌به این دلیل که در ورطه تکرار نیفتید؟

اصلا آن مصاحبه را به خاطر ندارم، ولی حتما منظورم تکرارنکردن نقش بوده. همین!

‌به نظرم نقش شما در «پریناز» نقشی پرچالش بود که چنین چیزی را در سینمای ایران تجربه نکرده‌ایم. درعین‌حال همین که قبلا در سینمای ایران تجربه نشده، سوءتفاهم‌برانگیز هم شد! مثلا می‌گفتند یکی از دلایلی که این فیلم توقیف شد، گریم ظاهری شما بود و شکل و ظاهر نقش به انواع و اقسام تحلیل‌ها دامن می‌زد. حالا که فیلم بعد از هفت سال با سانسور اکران شده، به نظر شما این نقش آن‌قدر ارزش داشت که هفت سال صبر کنید؟ به‌هرحال کار بازیگر باید دیده شود. آیا این ارزش را داشت که تاوانش را پس بدهید؟ کمااینکه فیلم در دوران سخت و پرتنش جامعه معاصر ایران ساخته شد.

من هیچ‌وقت به توقیف فیلم‌ها فکر نمی‌کنم، چون حقیقتا مرحله‌ای است که خیلی به من مربوط نمی‌شود! آن عکس گریم هم فقط یک تست بود و ربطی به گریم در فیلم نداشت. من کارم را انجام داده‌ام و تمام شده و فقط دلم می‌خواهد در معرض دید قرار بگیرد و با مخاطب خودش ارتباط برقرار کند، اما بیشترین چیزی که عذابم می‌دهد، ‌این است که چرا فیلمی را که هفت سال قبل کار کرده‌ام، کسی در زمان خودش ندیده! البته من نمی‌گویم چیزی را منع نکنند، ولی نمی‌دانم و دقیقا نفهمیدم علت جلوگیری از نمایش فیلم چه بود!

‌ یعنی با حدود و ثغور مشکلی ندارید؟‌

خیر مشکلی ندارم، ولی این حدومرز را فقط برای «ابتذال» قائلم، نه برای «تفکر». «تفکر» چیزی نیست که بخواهید برایش حدومرز قائل شوید. اصلا فرهنگ و هنر جای تفکر و اندیشه است و اگر قرار باشد محدودیتی باشد، باید شامل بی‌خردی و استفاده سطحی از هنر باشد که متأسفانه و در بسیاری از موارد این ممیزی‌ها متوجه هنر متفکر و خلاق بوده است؛ به‌طورمثال، ناپدیدشدن یا حذف  مجسمه‌های بزرگان تاریخ و ادبیات و فرهنگ این مملکت و سبزشدن تندیس‌هایی مثل کودک درازکش کنار بزرگراه که (البته چندوقتی هم نشسته بود!!) یکی از نشانه‌های رشد ابتذال و حذف تفکر است.


‌ منظورتان ١٠، ١١ مجسمه‌ای است که در سال ١٣٨٩ در دوره ریاست آقای قالیباف در شهرداری تهران ناپدید شدند؟

هیچ‌وقت هم پیدا نشدند. در شهر‌های دیگر هم این اتفاق رخ داد؛ این یعنی تخریب و ازبین‌بردن تفکر ریشه‌دار فرهنگی. همین کار را در سینما انجام دادند. به نظرم وقتی نگاه یک فیلم‌ساز را محدود یا قطع می‌کنند، مثل ازبین‌بردن مجسمه‌هاست. به اندازه مجسمه‌سازی که کار هنری‌اش در ایران ناپدید می‌شود رنج می‌برم، چون احساس می‌کنم کار من هم دزدیده شده و من را اذیت می‌کند. حال اگر بعد از هفت سال «پریناز» دیده می‌شود خنثی می‌شوم.

‌چه غم‌انگیز! واقعا شور و هیجانی ندارید؟

نه! دیگر آن شور و هیجانی را که هفت سال قبل زمانی که فیلم را بازی می‌کردم و در من وجود داشت ندارم.

‌خداوند هم برای هر چیز زمان و اندازه‌ای تعیین کرده و وقتی از حدش بگذرد به نظر می‌رسد خالی از مفهوم می‌شود، اما این نکته خیلی در مسائل هنری ازسوی مسئولان فرهنگی- هنری لحاظ نمی‌شود! تحلیلتان دراین‌باره چیست؟‌

برای کار هنری زمان قائل نیستم. خیلی از فیلم‌ها در ایران تاریخ سینما هستند که هروقت ببینید لذت می‌برید، اما برای کاری که انجام می‌شود زمان قائل هستم؛ یعنی فکر می‌کنم اگر قرار است کاری را که هفت سال قبل کار کرده‌ام امروز نشان دهند، یعنی ماندن هفت سال خستگی در روح و جان! ضمن اینکه هر چیزی در زمان و جای خودش تأثیرگذار است و درعین‌حال الان «پریناز» جای فیلم دیگری را اشغال می‌کند که زمان نمایش آن امروز است و هفت سال قبل جای خالی «پریناز» را فیلم دیگری اشغال کرده بود.

‌در صحبت‌های اولیه اشاره کردید که برای هیچ چیزی حدومرز قائل نیستم، جز ابتذال. از نظر شما مرز ابتذال کجاست و چیست؟ چگونه این مرز را تشخیص می‌دهید؟‌

ابتذال نشانه‌های فراوان و معینی دارد. مثال ملموس و دم‌‍‌دستی، لحن و بیان برخی از گویندگان رادیو و تلویزیون است که مرز بین لطافت شوخی را با لودگی یا صمیمیت را با توهین و لمپنیسم مخدوش می‌کنند یا پوشیده‌تر و رنگ‌ولعاب‌دارترش در بعضی شعارهای مثلا آموزنده در سطح شهر و روی تابلوهای تبلیغاتی وجود دارد.

‌درست است و حتی گاهی از آن بوی تحقیر مخاطب استشمام می‌شود!

بله. وقتی مخاطب خود را تحقیر می‌کنی،‌ بخش زیادی از ابتذال را با خودت یدک می‌کشی. مورد دیگر اینکه مخاطب خود را با مسائل سطحی سرگرم کنی و دانش نداشته‌ خود را بر سر مخاطب بریزی. وقتی می‌گوییم ابتذال یعنی حباب؛‌ خالی و شکننده؛ این حباب به‌سادگی می‌ترکد و اثری از خودش باقی نمی‌گذارد. برخی از اتفاقات فرهنگی امروز حباب‌گونه هستند؛ بزرگ و پوچ!


‌در این سال‌ها برای خودتان این سؤال پیش آمده چرا در هرجا که حضور دارید؛‌ چه در جایگاه بازیگر موفق که قابل احترام است و چه در فعالیت‌های اجتماعی‌ای که انجام می‌دهید، اغلب حساسیت‌هایی روی شما ایجاد می‌شود؟ تابه‌حال از خودتان پرسیده‌اید چرا باید درعین‌حال که خدمات بزرگی به سینمای ایران کرده‌اید، همواره مورد هجوم واقع ‌شوید؟

من خودم هستم، با نگاه خودم به جهان هستی و به حرفه‌ام که در این جهان از همه‌چیز برایم مهم‌تر است. در نتیجه اگر هم کاری کرده‌ام برای خودم بوده تا در محیط بهتری زندگی کنیم…، نمی‌خواهم شبیه کسی باشم و حاضر هم نیستم که به هر دلیل خودم را شبیه کسی کنم و یک روز برای کسی دست بزنم و روز دیگر بر کسی درود بفرستم یا فرم لباس و بالا و پایین روسری‌ام را بنا به درخواست‌های مختلف تغییر دهم…، هرچند هر انسانی تغییر می‌کند، اما تغییراتم برای خودم و به تشخیص خودم بوده، نه به‌واسطه درخواست‌هایی که از من شده.

‌درواقع از درون خود تبعیت می‌کنید، نه‌اینکه چیزی بر شما تحمیل شده باشد تا از خود ویترین بسازید.

نه از کسی بهره می‌برم و نه اجازه می‌‌دهم کسی از من بهره ببرد. برای خودم و دیگران حریم قائلم. من در محیطی کار می‌کنم که باید مسائلی در آن رعایت شود و از آن به‌بعد اجازه نمی‌دهم کسی به حریمم تجاوز کند و خودم هم حاضر نیستم حریم کسی را بشکنم یا اینکه ضد قانون رفتار کنم.

‌ شاید به این دلیل که تأثیرگذار هستید؟

نمی‌دانم تأثیرگذار هستم یا نه.


‌عکسی از شما در جشنواره کن در کنار اصغر فرهادی و کمال تبریزی مقابل صندوق رأی دوازدهمین دوره انتخابات ریاست‌جمهوری منتشر شد. برخی‌ها واکنش نشان می‌دهند و از این بابت چندان خوشحال نمی‌شوند. به نظر شما دلیل آن چیست؟

خودشان حالشان بد است. اگر اعتقاد به رأی‌دادن نداشتم محال بود کسی بتواند من را به این کار مجبور کند. فکر می‌کنم رأی‌دادن حق من است و باید از این حقم استفاده کنم.

‌دوست دارید کدام فیلم از محاق توقیف درآید؟

فیلم «صد سال به این سال‌ها» و بقیه‌شان!!

‌آیا اخیرا نقش‌های درخوری به شما پیشنهاد شده؟

با کمال تأسف باید بگویم بعضی روزها دوتا فیلم‌نامه می‌خوانم و به‌سختی آنها را به پایان می‌رسانم!

‌آیا نام و اعتبار فیلم‌ساز جدا از فیلم‌نامه برای شما مهم‌اند؟

نمی‌توانم بگویم بی‌تأثیر است و درعین‌حال نمی‌توانم بگویم چون شخص خاصی فیلم می‌سازد، هرچه پیشنهاد می‌دهد حتما کار می‌کنم، اما اگر آقای عیاری به من فیلم‌نامه بدهد، چشم‌بسته برایشان کار می‌کنم.

‌چرا؟

بالاخره هستند کسانی که انسان، ‌آرزومند کارکردن با آنها باشد.

‌به نظر شما همچنان معضل سینمای ایران نبود فیلم‌نامه خوب است؟

فقط نه. مهم‌ترین معضل ما اول ذهنی است که در سینما هرز رفته. وقتی ذهنیت ما در مورد سینما هرز شده باشد، سفت‌کردن پیچش کار سختی است و فرقی نمی‌کند که شما تهیه‌کننده هستید یا بازیگر و کارگردان. نیمی از فیلم‌نامه‌هایی که می‌خوانم به اعتقاد کارگردانانشان شاهکار می‌شوند، اما وقتی می‌خوانم می‌بینم حتی غلط املایی دارند و اصول اولیه یک کار دراماتیک در آن رعایت نشده! وقتی کارگردان این‌طور فکر می‌کند، بازیگر و تهیه‌کننده‌ای همراه با تفکر خودش پیدا می‌کند.

‌خب ریشه این معضل به ساختار جامعه، نظام تعلیم و آموزش مربوط می‌شود؟

متأسفانه جریان جاری امروز سینمای ما از اخلاقیات و روابط قبل خود فاصله گرفته است که تأثیر آن را در محتوا و حتی ظاهر و اسم فیلم‌ها هم می‌توانیم ببینیم. اعتبار و جایگاه مهم سینمای ما در جهان با فرش قرمز، ستاره و منیجر و آژانس و… به وجود نیامده است و گردش سرمایه‌اش هم آن‌قدر نیست که بخواهیم برایش تشریفاتی بگذاریم. بهتر است شکوه و جلال و چرخش سرمایه را رها کنیم و به همان سینمای فرهنگی ارزشمند و انسانی‌مان برگردیم.

‌با این وضعیت هنوز نقشی برای بازی انتخاب نکرده‌اید؟

یک فیلم‌نامه خوانده‌ام و احتمالا در ماه‌های آبان و آذر درگیر کار خواهم بود.

‌ در هیئت‌مدیره خانه سینما با چه انگیزه‌ای حضور پیدا کردید و با بیشترین تعداد آرا در مجمع عمومی وارد هیئت‌مدیره شدید؟ البته قبلا هم در کارهای صنفی فعالیت‌های مثمرثمر داشته‌اید.

البته قرار گذاشته‌ایم در مورد «خانه سینما» به شکل فردی صحبت نکنیم، اما شخصا فکر می‌کردم «خانه سینما» صرفا و دقیقا مثل هر صنف دیگری خارج از نگاه فرهنگی باید کار صنفی‌اش را انجام دهد. کار صنفی یعنی حفظ منافع و حقوق حرفه‌ای اعضای خانه و مهم نیست چه کسی باشد و از نظر حرفه‌ای چه اندازه‌ای دارد. همین که تو عضو یک صنف باشی، باید حقوق صنفی‌ات رعایت شود و مهم‌ترینش پاسداری از حرفه و امنیت شغلی است و این بیشترین دلیل و انگیزه‌ام برای قبول پیشنهاد و اصرار دوستان برای بازگشت به «خانه سینما» و هیئت‌مدیره بود.

  • محمد مهدی بختیاری

منتقدان وبسایت سینمایی «ایندی وایر»، فهرست بهترین بازی‌های زنان بازیگر سینمای جهان در قرن 21 را منتشر کردند.

در این فهرست، بازی لیلا حاتمی در فیلم «جدایی نادر از سیمین» نیز به چشم می‌خورد. ایندی وایر لیلا حاتمی را برای بازی در فیلم «جدایی نادر از سیمین» سزاوار دریافت جایزه اسکار می‌داند و در این باره می‌نویسد: «داستانی ایرانی از جدال زن و شوهر در میانه فرایند جدایی و تاثیر آن روی کودکشان برای اصغر فرهادی اسکار به ارمغان آورد اما لیلا حاتمی نیز برای بازی در فیلم سزاوار دریافت اسکار بود. بازی او در نقش زنی مصمم که دنبال در دست گرفتن کنترل زندگی خویش است، استیصال را به نمایش می‌گذارد بدون اینکه در آن دچار زیاده‌روی شود. انعطاف‌پذیری او در کنار فیلمنامه پرظرافت فرهادی به این نقش بعدی شهودی اضافه می‌کند.»

فیلم «جدایی نادر از سیمین» به کارگردانی اصغر فرهادی جایزه اسکار بهترین فیلم غیرانگلیسی‌زبان سال 2012 را از آن خود کرد. لیلا حاتمی، ساره بیات، پیمان معادی و شهاب حسینی از بازیگران فیلم بودند. گروه بازیگران «جدایی نادر از سیمین» خرس‌های نقره‌ای بهترین بازیگر جشنواره فیلم برلین را دریافت کرد.

چهره‌ آشنای دیگر فهرست برای ایرانیان ژولیت بینوش بازیگر فرانسوی فیلم «کپی برابر اصل» است. او نیز برای بازی در فیلم «کپی برابر اصل» به کارگردانی عباس کیارستمی به این فهرست راه پیدا کرده است.

در این فهرست نام چهره‌های سرشناسی چون شارلیز ترون در «هیولا»، کریستن دانست در «مالیخولیا»، ایزابل هوپر برای بازی در «او»، اوما تورمن برای بازی در «بیل را بکش»، وایولا دیویس برای بازی در فیلم «حصارها»، نایومی واتس برای بازی در «جاده مالهالند»، امانوئل ریوا در «عشق» و ماریون کوتیار در «زندگی گلگون» به چشم می‌خورد.

  • محمد مهدی بختیاری

در چهارمین برنامه اکس سایت کافه سینما امیر قادری با تهمینه میلانی کارگردان سرشناس سینما به گفتگو نشسته است. در این گفتگو تهمینه میلانی جریان روشنفکری در ایران را نقد می‌کند و در این گفتگو می‌گوید: "در سینما همه روشنفکر نیستند. روشنفکر در سینما داریم، اما روشنفکرنما فراوان داریم. بقیه هم اغلب تکنیسین هستند، کار فکری نمی‌کنند.یادتان باشد روشنفکری ایرانی بحثی است که روی آن باید مطالعه جدی شود. 

این کارگردان سینما در ادامه اشاره می‌کند: من  از بچگی مجذوب بسیاری از روشنفکران ایرانی بودم که  زیر بیست سال همه آنان برای من فرو ریختند. چون با همه آشنا شدم و دیدم من تصوری دیگری داشتم و آنان چیزی  نبودند که  از دور می‌دیدم. اما با مطالعات مختصری که داشتم فهمیدم روشنفکری حاصل جامعه ما نبود. سیر رشد روشنفکری در ایران مثل اروپا نبوده است. ما روشنفکر وارداتی داشتیم . یعنی در یک دوره ای مردم ثروتمند شدند و راه به اروپادر دوره قاجار باز شد .

خالق فیلم آتش در ادامه افزود : افرادی به عنوان دانشجو به اروپا رفتند و به عنوان روشنفکر بازگشتند. بعد با خودشان تفکر را نیاوردند یک نوع ظاهر روشنفکری را با خودشان آوردند. یعنی اینجا دیدند خواهر و مادرشان توی چادر هستند اما خانومها در اروپا دست می‌دهند لباس‌های شیک می‌پوشند و روشنفکران این ظواهر را با خودشان آوردند. روشنفکران ما تصور می‌کردند که اگر دور و برشان پر از زن و مشروب باشد روشنفکرند، اگر مشروب بخورند، روشنفکرند. این روشنفکری نیست تعریف این کلمه داخل آن مستتر است .

میلانی در مورد تعریف صحیح روشنفکری اشاره می‌کند " روشنفکر کسی است که روشن فکر می‌کند و نور می‌اندازد به جای تاریک؛ تا مردم درون تاریکی را کشف کنند. ما تعریف مان از روشنفکری این است که طرف کتاب دست بگیرد، پیپ بکشد و لباس عجق وجق بپوشد و موهایش را دم اسبی ببندد.طرف پیش خودش تصور می‌کند روشنفکر است. در ایران ما بیشتر ظواهر روشنفکری را می‌بنیم تا خود روشنفکری را. 

 

  • محمد مهدی بختیاری